قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

برای پروانه

چه جای صحبت نامحرمست مجلی انس 

سرپیاله بپوشان که خرقه پوش آمد 

(حافظ)

برای پروانه

امروزکه نوبت جوانی منست 

می نوشم ازآنکه کامرانی منست 

عیبم مکنیداگرچه تلخست خوش است 

تلخ است ازآنکه زندگانی منست 

(خیام)

برای پروانه

بس نکته غیرحسن ببایدکه تاکسی 

مقبول طبع مردم صاحب نظرشود 

(حافظ)َ

برای پروانه

ترسم که اشک درغم ماپرده درشود 

وین رازسربه مهربه عالم سمرشود 

(حافظ)

برای پروانه

ای همه ی کودکی ها! 

برچه سبزه ای ندویدیم 

که شبنم اندوهی برمانفشاند؟ 

(سهراب سپهری)

برای پروانه

افتاده بادبرگی 

که به آهنگ وزش هایت نلرزد  

(سهراب سپهری)

برای پروانه

نا ندیدم دوصنوبرراباهم دشمن 

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین 

رایگان می بخشد نارون شاخه ی خودرا به کلاغ 

هرکجابرگی هست شورمن میشکفد 

بوته ی خشخاشی شست وشو داده مرادرسیلام بودن 

(سهرزاب سپهری)

برایپروانه

تو چیستی ای شب غم انگیز 

درجستجوی چه کاری آخر؟ 

بس وقت گذشت وتو همانطور 

استاده به شکل خوف آور! 

تاریخچه ی گذشتگانی 

یارازگشای مردگانی؟ 

(نیما)

برای پروانه

لب برلبیچو چشم خروس ابلهی بود 

برداشتن به گفته ی بیهوده ی خروش 

(سعدی) 

مراهرآینه خاموش بودن اولیتر 

که جهل پیش خردمندعذرنادان است 

(سعدی)

برای پروانه

تامیتوان زآبله ی دست خوردنان 

بهرچه خوشه چین ثریاشودکسی؟ 

(صائب) 

 

برای پروانه

دل من میخواهد 

خنجر نقره ای رودخروشنده ی دشتی باشد 

تابیابان دل مردم را 

سینه بشکافدوآبادکند 

(کوش آبادی)

برای پروانه

ذات نایافته ازهستی بخش  

کی تواندکه بودهستی بخش 

(...)

برای ترانه

زفکرتفرقه بازآی تاشوی مجموع 

به حکم آنکه چوشداهرمن سروش آمد 

(حافظ) 

درآن گلشن که داردجلوه ی طاووس هرزاغی 

همان بهترکه زیربال وپرباشدسربلبل 

(صائب)

برای پروانه

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد 

هرکس که این نداردحقاکه آن ندارد 

(حافظ)

برای پروانه

هرکه گویدحمله حقنداحمقی است 

 وانکه گویدجمله باطل او شقی است 

(مولوی)

برای پروانه

فغان زابلهی این خران بی دم وگوش 

که جمله شیخ تراشندوشیخ فروش 

شوندهردوسه روزی مریدنادانی 

تهی زدین وخردخالی ازبصیرت وهوش 

(جامی)

برای پروانه

به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن زان رو  

که بنیان جفا وجوربی بنیادمیگردد 

(فرخی یزدی) 

رندشرابخوارم ودرسینه ام دلیست 

پاکیزه ترزجامه ی شیخ نمازکن 

(ایرج میرزا)

برای پروانه

هرکه رابرخاک بنشانی به خاکت می کشد 

شمع آخرتکیه برخاکسترپروانه کرد  

(صائب) 

مدتی سجاده ی تقوا به دوش انداختی 

روزگاری هم سبوبردوش می باید کشید 

(صائب)

بهاران خجسته باد

بهاران خجسته باد

برای پروانه

 Your image is loading...

 

چهارشنبه سوری 

باافروختن این شمع 

جشن شادی بخش وشورانگیزبرافروختن 

آتش پاک راگرامی میداریم 

عدم پذیرش ارج واعتباراین جشن فرخنده نمیتواند 

نافی ارزش آتش وتاثیرآن درنجات بشریت ارتاریکی 

جهل وخرافه پرستی باشد. 

چهارشنبه سوری راگرامی 

میداریم

برای ترانه

هرآنکه بی خبرازفن خایه مالی شد 

اسیرزندگی پست ونان خالی شد 

(میرزاده عشقی) 

هرکه راباخط سبزت سرسوداباشد 

پای ازین دایره بیرون ننهدتاباشد 

(حافظ) 

هرآن کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق 

برونمرده به فتوای من نمازکنید 

(حافظ) 

برای پروانه

درآن گلشن که داردجلوه ی طاووس هرزاغی 

همان بهترکه زیربال وپرباشدسربلبل 

(صائب) 

دولت سنگدلان زود به سرمی آید 

سیل ازسینه ی کهسار به تندی گذرد 

(صائب) 

برای پروانه

کدام سردنفس درمیان این جمع است 

که مهرازلب گفتاربرنمی خیزد 

(صائب) 

ازگلوی خودبریدن وقت حاجت همت است 

ورنه هرکس وقت سیری پیش سگ نان افکند 

(صائب)

برای پروانه

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش 

می سپارم به توازچشم حسودچمنش 

(حافظ)

برای پروانه

درمیخانه ببستندخدایامپسند 

که درخانه ی تزویروریابگشایند 

(حافظ)

برای پروانه

چه جای شکروشکایت زنقش نیک وبداست 

چوبرصحیفه ی هستی رقم نخواهدماند 

(حافظ)  

گشت بیمارکه چون چشم توگرددنرگس 

شیوه ی تو نشدش حاصل وبیماربماند 

(حافظ) 

محتسب شیخ شدوفسق خودازیادببرد 

قصه ی ماست که برهرسربازاربماند 

(حافظ)

برای پروانه

می خوردن وشاه بودن آئین من است 

فارغ بودن زکفرودین دین من است 

گفتم به عروس دهرکابین توچیست؟ 

گفتادل خرم توکابین من است 

(حکیم عمرخیام)

برای پروانه

خلوت گزیده را به تماشاچه حاجت است 

چون کوی دوست هست به صحراچه حاجت است 

(حافظ) 

ساقیا جام میم ده که نگارنده ی غیب 

نیست معلوم که درپرده اسرارچه کرد 

(حافظ) 

فاش میگویم وازگفته ی خوددلشادم 

بنده ی عشقم وازهردوجهان آزادم 

(حافظ)

برای پروانه

سالهادل طلب جام جم ازما میکرد 

هرچه خودداشت زبیگانه تمنامیکرد 

(حافظ) 

برقی ازمنزل لیلی بدرخشیدسحر 

وه که باخرمن مجنون دل افکارچه کرد؟ 

(حافظ) 

آن روزبردلم درمعنی گشوده شد 

کزساکنان درگه پیرمغان شدم 

(حافظ)

برای پروانه

ازکیمیای مهرتوزرگشت روی من 

آری به یمن لطف شماخاک زرشود 

(حافظ) 

صوفیان واستدندازگرومی همه رخت 

دلق مابودکه درخانه ی خماربماند 

(حافظ) 

شب صحبت غنیمت دان ودادخوشدلی بستان 

که مهتابی دلفروزست وطرف لاله زاری خوش 

(حافظ)