قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

برای پروانه

تعلق حجابست وبیحاصلی

چوپیوندهابگسلی،واصلی

(سعدی)

برای پروانه

نبینی شتربرنوای عرب

که چونش برقص اندرآردطرب؟

شترراچوشوروطرب درسراست

اگرآدمی را نباشد،خراست

(سعدی)

برای پروانه

جهان پُرسماعست ومستی وشور

ولیکن چه بینددرآئینه کور؟

(سعدی)

برای پروانه

روی زشت،گرزشت نمایددرآینه

مردحکیم خرده نگیردبرآینه

نقش تودرزمانه بماندچنان که هست

تاریخ حکم آینه داردهرآینه

(وثوق الدوله)

برای پروانه

گفت آسان گیربرخودکارهاکزروی طبع

سخت میگیردجهانبرمردمان سخت کوش

(حافظ)

برای پروانه

بلبل عاشق تو عمرخواه که آخر

باغ شودسبزوشاخ گل ببرآید

(حافظ)

برای پروانه

نادان شودزتیرگی جهل هرزه نال

قفل دهان سگ به شب تارواشود

(صائب)

برای پروانه

دعوی عشق زهربوالهوسی می آید

دست برسرزدن ازهرمگسی می آید

(صائب)

برای پروانه

شده است سفله نوازآنچنان فلک که پدر

امیدبیش به فرزندناخلف دارد

(صائب)

برای پروانه

گل نعمتی است هدیه فرستاده ازبهشت

مردم کریم ترشوداندرنعیم گل

ای گلفروش گل چه فروشی برای سیم

وزگل عزیزترچه ستانی به سیم گل

(کسائی مروزی)

برای پروانه

هرچه آن برتن توزهربود

برتنمردمان مدارتونوش

ندهی داد،دادکس مستان

انگبینخرمباش وزهرفروش

(معنوی بخارائی)

برای پروانه

توراگفتارمن امروزپنداست

چومی تلخ است لیکن سودمنداست

برادرچون مرازوننگ باشد

همان بهترکه زیرسنگ باشد

چوابرآمدتوبابارانش مستیز

به زودی ازگذارسیل برخیز

(فخرالدین اسعدگرگانی)

برای پروانه

درختی که تلخش بودگوهرا

اگرچرب وشیرین دهی مرورا

همان میوه‌ی تلخت آردپدید

ازوچرب وشیرین نخواهی مزید

(ابوشکوربلخی)

برای پروانه

یادبادآنکه خرابات نشین بودم ومست 

وآنچه درمسجدم امروزکمست آنجابود 

(حافظ) 

برای پروانه

خون خودراگربریزی برزمین 

به که آب روی ریزی درکنار 

بت پرستیدن به ازمردم پرست 

پندگیروکاربندوگوش دار 

(ابو سلیک)

برای پروانه

دانش وخواسته است نرگس وگل 

که به یک جای نشکفندبه هم 

هرکه رادانش است خواسته نیست 

وانکه راخواسته است دانش کم 

(شهیدبلخی)

برای پروانه

چون گام درین خانه ی شربگذارید 

انگارکه گام درسقربگذارید: 

جائی که سروددانته ک:"ای آمدگان 

امیدنجات پشت دربگذارید"

(دکتراسماعیل خوئی)

برای پروانه

اندوهش،باآب ِروان میماند

شادیش به باغ ارغوان میماند

گوئی پیری،روبمیر،کاین نخل بلند

صدسال دگرنیزجوان میماند

(دکتراسماعیل خوئی)

برای پروانه

سربه زیربال بردن بلبلان رادربهار

غنچه‌ی محجوب رادرپرده رسواکردنست

(صائب)

برای پروانه

خطرلغزش پانیست مرادرهستی

طارم ِتاک به صددست نگهدارمنست

(صائب)

برای پروانه

ازپریشان سخنی عمرقلم کوتاه است

زندگی درسرگفتارنمی بایدکرد

(صائب)

برای پروانه

بالش نرم کمینگاه گران خوابی هاست

تکیه بردولت بیدارنمی باید کرد

(صائب)

برای پروانه

بله این حرف،نقش خیال است

که نادانسته را جسشتن محال است

(جامی)

برای پروانه

حسن روی تو به یک جلوه که درآینه کرد

این همه نقش درآئینه‌ی اوهام افتاد

(حافظ)

برای پروانه

کوهکن درعشق شیرین غیرتی گرداشتی

نقش شیرین را به چشم دیگران نگذاشتی

(خاقانی)

برای پروانه

به چشم طایفه ای کج همی نمایدنقش

گمان برندکه نقاش آن نه استاداست

(سعدی)

برای پروانه

چنانکه خامه زشنگرف برکشدنقا ش

کنون شودمژه‌ی من زخون دیده خزاب

(خسروانی)

برای پروانه

سخندان چورای روان آورد

سخن ازروان برزبان آورد

(عنصری)

برای پروانه

گویند نخستین سخن ازنامه‌ی پازند

آنست که بامردم بداصل مپیوند

(لبیبی)

برای پروانه

که نارفته بیرون زآغوش زن

کدامش هنرباشدورای وفن

(سعدی)