به شاخ شعله آن مرغی نشیند که ازآتش شررچون دانه چیند (زلالی خوانساری) درمجلس شراب رخ شرمگین مجوی ازجویبارشعله گل کاغذین مجوی (صائب) فسردگی مطلب ازدلم که درایجاد به تیغ شعله بریدندناف داغ مرا (بیدل) دل افسرده راآغوش سیلاب است آسایش عروس شعله رادربسترآب است آسایش (ملامعزفطرت) گشایم تابه وصف اوزبان را به آب شعله میشویم دهان را (ملامنیر) |