برای پروانه

آنکه گیسوی تورا رسم تطاول آموخت 

هم تواندکرمش دادمن غمگین داد 

(حافظ)  

یادبادآنکه سرکوی تورامنزل بود 

دیده راروشنی ازخاک درت حاصل بود 

(حافظ) 

درشب قدرارصبوحی کرده ام عیبم مکن 

سرخوش آمدیاروجامی برکنارطاق بود 

(حافظ) 

نظیردوست ندیدم اگرچه ازمه ومهر 

نهادم آینه هادرمقابل رخ دوست  

(حافظ) 

ازدست دیگران چه شکایت کندکسی 

سیلی به دست خویش زندبرقفای خویش 

(سعدی) 

دزدازجفای شحنه چه فریادمیکند؟ 

کوگردنت نمیزندالا جفای خویش 

(سعدی) 

کریم زاده چومنعم شوددراوپیوند 

که شاخ گل چوتهی گشت بارورگرد 

لئیم زاده چومنعم شودازوبگریز 

که مستراح چوپرگشت گنده ترگردد 

(ابن یمین)