برای سحر

مرده بدم، زنده شدم گریه بدم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده‏ی سیر است مرا، جان دلیر است مرا
زهره‏ی شیر است مرا، زهر‏ه‏ی تابنده شدم
گفت که دیوانه نه‏ای، لایق این خانه نه‏ای
رفتم و دیوانه شدم، سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نه‏ای، رو که از این دست نه‏ای
رفتم و سرمست شدم و از طرب آکنده شدم

(مولوی)