بردهرکسی بار،درخوردزور گرانست پای ملخ پیش مور (سعدی) درون فروماندگان شادکن زروزفروماندگی یادکن نبخشودبرحال پروانه شمع نگه کن که چون سوخت درپیش جمع (سعدی) تمنای ترحم دارم ازخونریزمژگانی که تیغ خودبه دامان قیامت پاک می سازد (صائب) خوبه هجران کرده راظرف شراب وصل نیست خشک لب می بایدم چون کشتی ازدریاگذشت (صائب) |