شب وصال توچون بادبی وصال بود
شب فراق توگوئی هزارسال بود
شب درازوغمان درازوجنگ دراز
درین سه کاربگوتامراچه کاربود؟
(خسروانی)
می خورکه صدگناه زاغیاردرحجاب
بهترزطاعتی که بروی وریاکنند
(حافظ)
چون عهدنمیشودکسی فردارا
حالی خوش داراین دل پرسودارا
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیاربتابدونیابدمارا
(خیام)