نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش از عشق خداست
و پیشِ عصیانش بالای جهنم پست است.
آن کو به یکی «آری» میمیرد نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمیرسد
مگر آن که از تبِ وهن دق کند.
قلعهیی عظیم که طلسمِ دروازهاش کلامِ کوچکِ دوستیست.
(شاملو)