شقایق رانشان درآستین است
که دامان کدامین شعله چین است
(زلالی خراتسانی)
آن دلاورکه قفس باگل خون می آراست
لبش آتش زنه آمدسخنش آذرشد
(سعیدسلطانپور)
نبایدروشنی بردن به شب زین پس که بی آتش
زلاله دشت پرشمع است وازگل باغ پرشعله
(فرخی)
منم که دوددلم شعله پوش می آید
لبم چوصبح تبسم فروش می آید
(طالب عاملی)
ای صباگربه جوانان چمن بازرسی
خدمت مابرسان سرووگل وریحان را
(حافظ)
گرچنین جلوه کندمغبچه ی باده فروش
خاکروب درمیخانه کنم مژگان را
(حافظ)
ای که برمه کشی ازعنبرساراچوگان
مصطرب حال مگردان من سرگردان را
(حافظ)
دربزم دوریک دوقدح درکش وبرو
یعنی طمع مداروصال ودوام را
(حافظ)
ایدل شباب رفت ونچیدی گلی زعیش
پیرانه سرمکن هنری ننگ ونام را
(حافظ)
حافظ مریدجام میست ای صبابرو
وزبندوبندگی برسان شیخ جام را
(حافظ)
خبریافت گردنکشی درعراق
که میگفت مسکینی اززیرطاق:
توهم بردری هستی امیدوار
پس امیدبردرنشینان برآر
(سعدی)
ای آفتاب روشن وای سایه ی همای
مارانگاهی ازتوتمام است اگرکنی
(سعدی)
برشعله ی نگاه نکردیم جان سپند
دل سوخت برتحمل مااضطراب ما
(ظهوری)
هرسینه ای که پاک شدازخارآرزو
میدان تیغ بازی برق نگاه اوست
(صائب)
آهو نتواندزسرتیغ تو جستن
دل چون جهدازتیرنگاهی که تو داری؟
(صائب)