قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

برای پروانه

رازدرون پرده زرندان مست پرس

کاین حال نیست زاهدعالی مقام را

(حافظ)

عنقاشکارکس نشود دام بازچین

کانجاهمیشه بادبدستست دام را

اگرعاشقی سرمشوی ازمرض

چوسعدیفروشوی دست ازغرض

(سعدی)

نشایدبه دستان شدن دربهشت

که بازترودچادرازروی زشت

(سعدی)

کلیددردوزخست آن نماز

که درچشم مردم گزاری دراز

(سعدی)

چه دانند مردم که درجامه کیست؟

نویسنده داندکه درنامه چیست

(سعدی)

برای پروانه

درکوی نیک نامی ماراگذرندادند 

گرتونمی پسندی تغییرکن قضارا  

(حافظ) 

هنگام تنگ دستی درعیش کوش ومستی 

کاین کیمیای هستی قارون کندگدارا 

(حافظ) 

آئینه ی سکندرجام می است بنگر 

تابرتوعرضه دارداحوال ملک دارا 

(حافظ) 

چودرلشگردشمن فتداختلاف 

توبگذارشمشیرخوددرغلاف 

(سعدی) 

چوتومرگ برخویش آسان کنی 

زخودمرگ رانیزترسان کنی 

(ادیب) 

چوخواجه به یغما دهدخانه را 

چه چاره زتاراج بیگانه را  

(امیرخسرودهلوی) 

چنان گورازخودبابهترین دوست 

که پنداری که دشمن ترکسی اوست 

(نظامی) 

چنین است کرداراین چرخ پیر 

ستاندزفرزندپستان شیر 

(فردوسی) 

به سرمناره اشتربشدوفغان برآورد 

که نهان شدستم اینجامکنیدم اشکارا 

(مولوی) 

می حرام است درآن بززم که هوشیاری هست  

خواب تلخ است درآن خانه که بیماری هست 

(صائب)

برای پروانه

حدیث ازمطرب ومی گوورازدهرکمترجوی 

که کس نگشودونگشایدبه حکمت این معمارا 

(حافظ) 

کشتی سکستگانیم ای بادشرطه برخیز 

باشدکه بازبینیم دیدارآشنارا 

(حافظ) 

آسایش دوگیتی تفسیراین دوحرف است 

بادوستان مروت بادشمنان مدارا 

(حافظ)

برای پروانه

به شاخ شعله آن مرغی نشیند 

که ازآتش شررچون دانه چیند 

(زلالی خوانساری) 

درمجلس شراب رخ شرمگین مجوی 

ازجویبارشعله گل کاغذین مجوی 

(صائب) 

فسردگی مطلب ازدلم که درایجاد 

به تیغ شعله بریدندناف داغ مرا 

(بیدل) 

دل افسرده راآغوش سیلاب است آسایش 

عروس شعله رادربسترآب است آسایش 

(ملامعزفطرت) 

گشایم تابه وصف اوزبان را 

به آب شعله میشویم دهان را 

(ملامنیر)