قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

برای پروانه

تامیتوان زآبله ی دست خوردنان 

بهرچه خوشه چین ثریاشودکسی؟ 

(صائب) 

 

برای پروانه

دل من میخواهد 

خنجر نقره ای رودخروشنده ی دشتی باشد 

تابیابان دل مردم را 

سینه بشکافدوآبادکند 

(کوش آبادی)

برای پروانه

ذات نایافته ازهستی بخش  

کی تواندکه بودهستی بخش 

(...)

برای ترانه

زفکرتفرقه بازآی تاشوی مجموع 

به حکم آنکه چوشداهرمن سروش آمد 

(حافظ) 

درآن گلشن که داردجلوه ی طاووس هرزاغی 

همان بهترکه زیربال وپرباشدسربلبل 

(صائب)

برای پروانه

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد 

هرکس که این نداردحقاکه آن ندارد 

(حافظ)