نا ندیدم دوصنوبرراباهم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه ی خودرا به کلاغ
هرکجابرگی هست شورمن میشکفد
بوته ی خشخاشی شست وشو داده مرادرسیلام بودن
(سهرزاب سپهری)
تو چیستی ای شب غم انگیز
درجستجوی چه کاری آخر؟
بس وقت گذشت وتو همانطور
استاده به شکل خوف آور!
تاریخچه ی گذشتگانی
یارازگشای مردگانی؟
(نیما)
لب برلبیچو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن به گفته ی بیهوده ی خروش
(سعدی)
مراهرآینه خاموش بودن اولیتر
که جهل پیش خردمندعذرنادان است
(سعدی)