قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

برای پروانه

افتاده بادبرگی 

که به آهنگ وزش هایت نلرزد  

(سهراب سپهری)

برای پروانه

نا ندیدم دوصنوبرراباهم دشمن 

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین 

رایگان می بخشد نارون شاخه ی خودرا به کلاغ 

هرکجابرگی هست شورمن میشکفد 

بوته ی خشخاشی شست وشو داده مرادرسیلام بودن 

(سهرزاب سپهری)

برایپروانه

تو چیستی ای شب غم انگیز 

درجستجوی چه کاری آخر؟ 

بس وقت گذشت وتو همانطور 

استاده به شکل خوف آور! 

تاریخچه ی گذشتگانی 

یارازگشای مردگانی؟ 

(نیما)

برای پروانه

لب برلبیچو چشم خروس ابلهی بود 

برداشتن به گفته ی بیهوده ی خروش 

(سعدی) 

مراهرآینه خاموش بودن اولیتر 

که جهل پیش خردمندعذرنادان است 

(سعدی)