قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

قطره ی محال اندیش

...بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم...

برای پروانه

سوزنی نیزدرگرفته به چنگ

کردزی خایه های خویش آهنگ

(سنائی)

برای پروانه

هردم هوس نهد سخنی درزبان ما

مُهری به بوسه کاش نهد بردهان ما

(ظهوری)

برای پروانه

به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن

میان تهی وفراوان سخن چوطنبوری

(سعدی)

برای پروانه

مستمع خفته است کوته کن خطاب

ای خطیب این نقش راکم زن برآب

(مولوی)

برای پروانه

همای گو مفکن سایه‌ی شرف هرگز

برآن دیارکه طوطی کم اززغن باشد 

(حافظ)

برای پروانه

هستی موهوم مایک لب گشودن بیش نیست

چون حباب ازخجلت اظهارخاموشیم ما

(بیدل)

برای پروانه

هنرورچوبختش نباشد به کام

به جائی رود کش ندانندنام

(سعدی)

برای پروانه

هزاران عقده چون انگوردردل داشتم صائب

بی یک پیمانه‌ی می کردساقی حل مشکلها

(صائب)

برای پروانه

دل بیدارمی باید درین وادی توجه کن

که من باپای خواب آلودکردم قطع منزلها

(صائب)

برای پروانه

الاای خردمندپاکیزه خوی

 خردمند نشنیده ام عیبجوی

قباگرحریراست وگرپرنیان

بناچارحشوش بوددرمیان

(سعدی)

برای پروانه

توکه درخواب بوده ای همه شب

چه نصیبت زبلبل سحراست؟

(سعدی)

برای پروانه

فغان کاین لولیان شوخ شیرینکارشهرآشوب

چنان بردندصبرازدل که ترکان خان یغمارا

(حافظ)

برای پروانه

همه کارم زخودکامی به بدنامی کشیدآخر

نهان کی ماندآن رازی کزوسازندمحفلها

(حافظ)

برای پروانه

دریغ آمدم زآنهمه بوستان

تهی دست رفتن سوی دوستان

بدل گفتم ازمصرقندآورند

بردوستان ارمغانی برند

مراگرتهی بودازقنددست

سخنهای شیرین ترازقندهست

نه قندی که مردم بصورت خورند

که ارباب معنی بکاغذبرند.

(سعدی)

برای پروانه

وگربررفیقان نباشی شفیق

بفرسنگ بگریزدازتورفیق

(سعدی)

برای پروانه

همه کارم زخودکامی به بدنامی کشیدآخر

نهان که ماندآنرازی کزوسازندمحفلها

(حافظ)

برای پروانه

به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید

که سالک بیخبرنبودزراه ورسم منزلها

(حافظ)

برای پروانه

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین هایل

کجادانندحال ماسبکباران ساحلها

(حافظ)

برای پروانه

نمی بوداینقدرخواب غروردلبران سنگین

اگرمیداشت آوازی شکست شیشه‌ی دلها

(صائب)

برای پروانه

ازآن به تیرگی شب خوشم که مجنون را

سیاه خیمه‌ی لیلی بوددل شبها

(صائب)

برای پروانه

به یک کرشمه که درکارآسمان کردی

هنوزمیپردازشوق چسشم کوکب ها

(صائب)

برای پروانه

مرادرمنزل جانان چه امن عیش چون هردم

جرس فریادمیداردکه بربندیدمحملها

(حافظ)

برای پروانه

محمل لیلی ازین بادیه چون برق گذشت

همچنانگردن آهوبه تماشاست بلند

(صائب)

برای پروانه

سطری ازدفترسرگشتگی مجنون است

گردبادی که ازین دامن صحراست بلند

(صائب)

برای پروانه

گررشته های طویل عمل راکنندصرف

مشکل که چاک سینه‌ی مارارفوکنند

صائب

برای پروانه

کمال حسن تورانقص اگربوداین است

که شیوه های توراانتخاب نتوان کرد

صائب

برای پروانه

نالان شودزتیرگی جهل هرزه نال

قفل دهان سگ به شب تارواشود

صائب

برای پروانه

فریب جورفرومایگان مخورزنهار

که میکنندتوراخرج تاعطابخشند

صائب

چهارشنبه سوری برای پروانه

چهارشنبه سوری

چشم هراخترپوینده که درخون میگشت

برق خشمی زدوبرگرده‌ی شب خنجرشد

این جشن بزرگ باستانی ومردمی رابه مردم صلح وشادی دوست وطنم

 تبریگ

 میگویم 

htpp://kheyzaran.blogsky.com

زردی من ازتوسرخی توازمن